امروز واقعا ترسیدم
وای به حال منه مادر که بچه ام رو چجوری میخوام تو همچین جامعه ای بزرگ کنم: امروز از مهد اومدی خونه.بعد از بغل و بوس و جبران یه عالمه دلتنگیه 3-4 ساعت نبودنت...و بعد از چک کردن کیفت و وارسیه دفترت برای اگاه شدن از مقدار تکالیفت و گاهن پیغامی از جانب تیچر ... به من میگی : مامی....جونه مامی امروز دوینا( دنیا) به ما گفت بچه ها بیاید کیف مامانامونو برداریم...ماشین بگیریم...با هم بریم پارک پلیس یعنی منو میگی..قشنگ مردم....همه این شکلها باهم نمیتونن بگن چقدر شوک شدم...تمام بدنم یه لحظه یخ کرد...هیچ عکس العملی نمیتونستم نشون برم داشتم فکر میکردم یه بچه ای که زیر سن مدرسه اس چرا باید همچین حرفی بزنه...هرچند از روی بچگ...
نویسنده :
مامانی
19:03